جام را نام اي سنايي گنج کن

شاعر : سنايي غزنوي

راح در ده روح را بي رنج کنجام را نام اي سنايي گنج کن
يک زمان از مي طريقت سنج کناين دل و جان طبيعت سنج را
مفرش جانان جان آهنج کنتاج جان پاک را در راه دل
بي تصرف چون شه شطرنج کنکدخداي روح را در ملک عشق
سنگ شنگولي عشق الفنج کنعقل دين‌دار سلامت جوي را
يا همه دل باش و چون نارنج باشيا همه رخ گرد چون گلنار باش
با خرابي ساز و همچون گنج باشبا عمارت چند سازي همچو رنج
برگذر زين چار و نوبت پنج کنخاک و باد و آب و آتش دشمنند